پارس ۲۴

انعکاس پایداری ملتی در بند

پارس ۲۴

انعکاس پایداری ملتی در بند

بچه‌های دهه شصت، یک ارتش یک‌دست، نیرومند و هماهنگ!

بچه های دهه شصت با دیدن تصویر فوق گریه می کنند!

ما مثل هم بزرگ شدیم، همه ما توپ پلاستیکی و پفک کامَک و شامپو داروگر تخم مرغی و پسر شجاع داشتیم! همه ما ماشین‌های یکسانی می‌دیدیم، معمولا چند نفر در یک فامیل ماشین شخصی داشتند.


کارتون‌ها مثل هم بود. معلم‌های مدرسه در همه مدرسه‌ها حرف‌های یکسان می‌زدند و همه ما نمازهای اجباری مدرسه را به یاد می‌آوریم. تفریحات و بازی‌های کودکی همه ما مثل هم بود. خلاصه یک نسل یک‌دست و هماهنگ بودیم که به دلیل محدودیت امکانات و فشار فرهنگی حکومت برای تبلیغات فرهنگی و مذهبی ایجاد شده بود. شاید به ندرت بتوان شاهد وقوع چنین اتفاقی برای کودکان یک کشور به بزرگی ایران بود.

 

اما جالب این است که همه ما به یک‌باره بیدار شدیم! همه ما با هم آن حس نوستالژیک را با گذاشتن عکس توپ پلاستیکی در وبلاگ و وب سایت‌ها و گوشی‌های موبایلمان ستودیم! واکنون هم همگی با هم مهیای تغییرشده‌ایم! ما یک ارتش نیرومند یک‌دست و هماهنگ هستیم که به شکلی باور نکردنی گفته‌ها و حتی ناگفته‌های همدیگر را درک می‌کنیم.

باید اعتراف کرد که این هماهنگی بیش از هرچیز مدیون شرایط یکسان ما در گذشته است. در واقع آن بذری که جمهوری اسلامی برای یک‌دست کردن نسل جدید پاشید اکنون به ثمر نشسته است. البته فقط همین یک‌دست بودن حاصل شده است. در واقع این موضوع پیش بینی نشده بود که ممکن است این نسل، همه با هم متوجه شوند که آن شعارهای صبح‌گاه در مدرسه و برگه‌ای که مدیر از روی آن می‌خواند خیانتی است در حق آنها!

قصد ندارم بیش از این به موضوع بپردازم. بچه‌های دهه شصت حرف یکدیگر را خوب متوجه می‌شوند. سایرین هم حتما متوجه این تفاوت خاص در نسلی که بچگی‌های قربانی شده‌اش را به گونه‌ای مقدس و همراه با حس ترحم می‌ستاید، شده‌اند. این ارتش نیرومند مهیای بازسازی میهن است. آرزوی من این است که قبل از اینکه نسل قبل، کار میهن را یکسره کند و میخ‌های آخر را بر تابوت اخلاق و انسانیت و آبادانی در ایران بزند، فرصت این بازسازی ایجاد شود.

http://anddisheh.wordpress.com/2010/09/16/60/